تزكيه نفس از رذائل اخلاقى و شهوات نفسانى به جهت آثار و فوائدى كه براى انسان دارد مورد توجه تمام ملت ها و اديان الهى بوده و آنان براى تحصيل اين امر از روش هاى گوناگونى بهره مى جسته اند. اهل كتاب يعنى يهود، نصارى و مجوس نيز به تزكيه نفس اهتمام زيادى مىورزيدند و در كتب آنان دستورهاى فراوانى براى اصلاح نفس و تهذيب آن از شهوات وجود دارد; چنان كه قرآن كريم در آياتى به برخى اعمال آنان براى تهذيب نفس همچون تلاوت آيات الهى و خواندن نماز در نيمه هاى شب [1] گوشه گيرى از مردم براى عبادت و خودسازى[2] ترك دنيا و انتخاب رهبانيت [3] اشاره كرده است.[4] اسلام نيز براى تزكيه نفس و تطهير پيروان خود از آلودگيهاى كفر و گناه و اخلاق ناپسند اهميت زيادى قائل شده كه اين امر را از موارد ذيل مى توان استفاده نمود:
1. تزكيه هدف بعثت انبياء: قرآن در آيه 51 سوره بقره خطاب به مسلمانان مى گويد: ما به سوى شما پيامبرى فرستاديم تا با تلاوت آيات الهى شما را از آلودگيها پاك سازد. در آيه اى ديگر خداوند بر فرستادن رسولان خويش براى تزكيه بشر بر آنان منت نهاده است.[5] در آيه 129 سوره بقره نيز حضرت ابراهيم و اسماعيل دو پيامبر بزرگ الهى از خداوند تقاضاى فرستادن رسولانى مى كنند تا نسل و ذريه آنان را از آلودگيها پاك نمايدو در آيه اى ديگر خداوند موسى(عليه السلام) را با پيام دعوت به تزكيه به سوى فرعون مى فرستد.[6] از مجموع اين آيات بدست مى آيد كه تزكيه و طهارت نفس يكى از عمده ترين هدف تمام رسولان الهى بوده است
2.رستگارى در گرو تزكيه: رسيدن به فلاح اُخروى از بالاترين اهداف مؤمنان است كه قرآن راه دستيابى به اين هدف از مبارزه با هواهاى نفسانى و تزكيه ذكر كرده است.[7] همچنين قرآن در آياتى ديگر مؤمنانى را رستگار دانسته است كه در جهت تزكيه نفس تلاش مى كنند.[8] كه زكات در اين آيه اعم از پرداخت زكات و تزكيه نفس است.[9] 3. تقدم تزكيه بر تعليم و تعلم: قرآن در چهار آيه. تزكيه را با تعليم و تعلم در كنار يكديگر مطرح نموده كه در سه آيه تزكيه را مقدم داشته [10] و در يك آيه تعليم مقدم شده است.[11] در اين كه فلسفه اين تقديم و تأخير چيست و كداميك در واقع تقدم بر ديگرى دارد اقوال متعددى در بين مفسران مطرح است. برخى تزكيه را مقدم دانسته به اين دليل كه در سه آيه تزكيه مقدم گرديده علاوه بر اين كه هدف اصلى از تعليم تزكيه انسانها است.[12] عده اى معتقد به تقديم تعليم بوده و به دليل تقدم آن در يك آيه و نيز به اين دليل كه تزكيه بدون تعليم و تعلم و آگاهى امكان پذير نيست.[13] برخى قائل به تساوى رتبه اين دو بوده و معتقدند اصولا در موضوع تزكيه و تعليم و تقديم و تأخير معنى ندارد و در قرآن كريم موضوعات دنيوى و اُخروى به طور آميخته و در كنار يكديگر آمده است مثلا در حالى كه در يك سوره سخن از مسائل مالى است در كنارش از موضوعات عرفانى سخن بميان آمده است. روى همين جهت گاهى تزكيه مقدم شده و گاهى تعليم[14] برخى تقدم و تأخر تزكيه را از باب تعدد مراتب آن دانسته و گفته اند: تزكيه مراتب گوناگونى دارد. مرتبه اى از آن تنها ارشاد محض و اتمام حجت است مرتبه اى ديگر دور كردن رذائل اخلاقى از نفس است مرتبه متحلى شدن انسان به فضائل اخلاقى و مرتبه ديگر تجلى انسان به اسماء و صفات ربوبيت است كه براى هر يك از اين مراتب درجاتى است و آياتى كه در آن تزكيه مقدم شده اشاره به مرتبه اى از تزكيه و آيه اى كه تزكيه مؤخر شده اشاره به مرتبه اى ديگر از مراتب آن دارد.[15] و لكن ضمن صحت برخى از اين توجيهات، نظريه صحيح تقدم تزكيه بر تعليم است و اين تقدم نه از حيث وجود خارجى و بلكه[16] از جهت اهميت و درجه است كه تمام تلاشها و تعليم و تعلم ها مقدمه و براى رسيدن به تزكيه است كه اگر اين هدف بدون تعليم حاصل مى شد ضرورتى براى تعليم نبود ضمن اين كه علم بدون تزكيه همچون بار نهادن كتب بر حيوان است. «كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسفارًا» [17] و تقدم تزكيه در سه آيه از چهار آيه مؤيد همين نظريه است[18] اما اين كه در دعاى ابراهيم تعليم بر تزكيه مقدم شده بدان جهت است كه ابراهيم در مقام طلب چند خواسته از خداوند است و در مقام طلب تقدم و تأخر نقشى ندارد بلكه اين مشمول اجر است كه در مرحله عمل به اين خواسته ها، بايد تقدم و تأخر را رعايت كند.[19]
4. قرار دادن خداوند، انبياء در زمره تزكيه كنندگان: امر ديگرى كه حكايت از اهميت تزكيه و جايگاه والاى آن در اسلام دارد اين است كه قرآن، خداوند و انبياء الهى را در زمره كسانى قرار داده كه وظيفه تزكيه بشر را بر عهده داشته و او را در اين راه يارى مى رسانند.
عوامل و اسباب متعددى در عالم خارج يا درون انسان وجود دارد كه هر يك به نوعى در تزكيه انسان نقش دارند كه اين عوامل عبارتند از:
1ـ توفيق الهى: مهمترين عامل تزكيه بشر توفيق الهى و فراهم كردن اسباب از جانب خداوند است كه اگر فضل و رحمت خداوند در اين مورد وجود نداشته باشد هيچ انسانى قادر به تزكيه خود نخواهد بود[20] و لكن تزكيه بشر از سوى خداوند دو نوع است. گواهى موهبتى و غير اكتسابى است به اين معنى كه خداوند از همان آغاز برخى انسانها همچون انبياء امامان و برخى اولياء خاص الهى را بر فطرت پاك خلق كرده و آنان را در برابر آلودگيها از حمايت ويژه خود برخوردار مى نمايد. چنان كه ابراهيم، اسحاق و يعقوب را پاك و خالص نموده و آنان را از برگزيدگان قرار داد.[21] ( و پليدى و رجس را از اهل بيت(عليهم السلام)دور نموده و آنان را پاك گردانيد[22] و يا مريم را از ميان زنان عالم برگزيد و به او طهارت نفس عطا كرد[23] و گاهى اكتسابى است كه بشر خود بايد با تلاش، نفس خويش را از آلودگيها منزه سازد ولى خداوند اسباب و زمينه هاى تزكيه را فراهم مى كند مانند فرستادن پيامبران الهى براى آشنا كردن انسان با معارف دينى و تطهير انسان [24] و يا توفيق توبه انسان از گناه و پذيرش توبه[25] و يا امور ديگرى همچون عبادات و... كه براى حصول تزكيه تشريع نموده است و تزكيه خداوند تنها شامل كسانى مى شود كه استعداد تزكيه را داشته و با زبان استمداد از خداوند تزكيه را طلب نمايند چنان چه جمله «سَميعٌ عَليم» در آيه «ولـكِنَّ اللّهَ يُزَكّى مَن يَشاءُ واللّهُ سَميعٌ عَليم»[26] دلالت بر همين امر دارد; يعنى خداوند نسبت به درخواست كسانى كه خواهان تزكيه اند شنواست و نسبت به كسانى كه آمادگى تزكيه را دارند آگاه است[27] اما كسانى كه از دين و ايمان روى برتافته و در راه كفر سرعت مى گيرند مورد تزكيه خداوند قرار نخواهند گرفت[28] چنان كه عهد شكنان و كسانى كه دين را به دنيا مى فروشند نيز از تزكيه الهى بى بهره خواهند بود.[29]
2. رهبران الهى: پيامبران، امامان و ديگر رهبران الهى با آشنا كردن انسانها با معارف دين، از ديگر عوامل عمده تزكيه انسانها به شمار مى روند.[30] و روى همين جهت كه اينان نقش عمده اى در اين جهت دارند ابراهيم(عليه السلام)از خداوند تقاضاى فرستادن پيامبرانى مى كند تا نسل او را از آلودگيها پاك نمايند.[31] و لكن يكى از شرائط پيشوايان الهى و هر آن كس كه وظيفه تزكيه ديگران را بر عهده دارد تزكيه خود قبل از ديگران است چنان كه خداوند به پيامبر كه وظيفه تزكيه مردم را بر عهده دارد فرمان مى دهد كه از آلودگيها دورى نمايد «وثيابَكَ فَطَهِّر * والرُّجزَ فَاهجُر» [32] كه مراد به تطهير لباس، تزكيه نفس است چنان كه «رجز» نيز تمام افعال و اخلاق ناپسند و گناهان را شامل است[33] على(عليه السلام)نيز در روايتى فرمود: كسى كه امامت ديگران را بر عهده دارد بايد قبل از تربيت ديگران به تربيت خود بپردازد[34] همچنين آنان بايد به دنبال افراد آلوده رفته و آنان را دعوت به تزكيه نمايند نه اين كه منتظر آمدن افراد به نزد آنان جهت تزكيه باشند.[35]
3ـ قرآن كريم: قرآن كتابى است كه عمل به آن انسان را از تاريكيها به سوى نور و روشنايى هدايت مى كند (ابراهيم/14 و باعث مى شود انسان از آلودگيهاى جهالت، شرك و گناه پاك گرديده و نفس خود را تطهير نمايد[36].
4ـ ايمان و عمل صالح: پذيرش دين الهى و انجام اعمال نيك از ديگر عوامل تزكيه در نگاه قرآن است [37 ]عمل صالح اختصاص به كارى خاص نداشته بلكه انسان هر كارى را خالصانه و به قصد تقرب به خدا انجام دهد موجب دور شدن از آلودگيها و تزكيه نفس خواهد شد.[38]
5ـ تقوا: خداوند در طبيعت آدمى هم زمينه ارتكاب فجور و هم زمينه كسب تقوا را به وديعه نهاده و تنها آن كس را اهل فلاح و رستگارى دانسته است كه راه تقوا را برگزيده و بدين وسيله نفس خود را تزكيه نمايد.[39 ]در آيه اى ديگر قرآن مؤمنان را از خودستايى و پاك شمردن خود برحذر داشته و خداوند را آگاه تر به حال تقوا پيشگان معرفى كرده است[40] كه از اين آيه بدست مى آيد كه تنها راه دستيابى به تزكيه تقوا و عمل است، نه ادعا و حرف[41] همچنين در آيات 17 و 18 سوره ليل، از سرگذشت با تقواترين انسان در قيامت خبر داده كه با انفاق مال خويش براى تزكيه نفس از آتش جهنم دورى مى كند كه توصيف چنين افرادى به صفت تقوا نشانگر نقش مهم تقوا در تزكيه نفس مى باشد. برخى مراد به «اتقى» در آيه فوق را ابى بكر[42] و برخى ابى دحداح[43 ]دانسته اند و لكن بر فرض صحت اين روايات موارد مذكور از قبيل مصداق آيه است و لطمه اى به عموميت آيه نمى زند. در روايتى على(عليه السلام) نيز تقوا را داروى دردهاى قلب و پاك كننده آلودگيها از نفس دانسته است.[44]
6ـ خوف خداوند: خوف از خداوند باعث مى شود انسان نفس را از هواها و خواسته هاى باطل نهى كرده و از ارتكاب گناه دورى گزيند [45] و انذارهاى انبياء الهى را بشنود و در نتيجه نفس خود را از آلودگيها پاك نمايد.[46]
7ـ عبادات: تمام عبادات و اعمال نيكى كه اسلام براى پيروان خود تشريع نموده و مسلمانان را ترغيب به آن نموده است خود عاملى براى تزكيه نفس و دور شدن فرد از آلودگيها به شمار مى رود كه برخى از عباداتى كه قرآن در اين جهت بدان اشاره نموده عبارت است از الف: نماز: نماز از عباداتى است كه اگر با آداب و شرائط آن بجا آورده شود هم باعث جلوگيرى از آلوده شدن به گناهان مى گردد[47] و هم انسان را از گناهانى كه مرتكب شده پاك مى نمايد.[48] در شأن نزول آيه فوق نقل شده كه يكى از مسلمانان بنام ابواليسر گناهى را مرتكب شد و براى پاك شدن خود نزد رسول خدا آمد كه آيه فوق نازل شد و پس از آن پيامبر به وى فرمود: نماز تو كفاره گناهت مى باشد.[49] در آيات 14 و 15 سوره اعلى نيز تزكيه و نماز موجب رستگارى مؤمنان دانسته شده است كه ذكر نماز بعد از تزكيه مى تواند ذكر خاص بعد از عام و يكى از مصاديق تزكيه باشد. در روايتى نماز همچون آبى دانسته شده است كه تمام گناهان بين دو نماز را محو مى كند[50] و در روايتى ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: نمازى كه با آداب و شرائط اقامه شود گناهان را همچون برگ خزان مى ريزاند.[51] ب: روزه: از آنجا كه يكى از شرائط اصلى روزه ترك محرمات و حتى اجتناب از برخى امور حلال است اين عمل موجب دور شدن انسان از گناه و طهارت نفس و ايجاد تقوا مى گردد.[52] ج: وضو، غسل، تيمم: سه عمل وضو، غسل و تيمم نيز علاوه بر اين كه موجب طهارت ظاهرى است طينت و باطن مؤمن را نيز از آلودگيهاى گناه و صفات ناپسند پاك مى گرداند.[53 ]در روايتى پيامبر وضو را موجب پاك شدن گناهان قبل از آن دانست[54] و نيز فرمود: وضو موجب باز شدن گره ههاى شيطان و طهارت نفس است[55] از امام رضا(عليه السلام)نيز نقل شده كه وضو موجب پاك شدن از نجاسات رفع كسالت و چرت و تزكيه نفس مى باشد.[56] د: انفاق: انفاق مال چه واجب و چه مستحب موجب پاك شدن اموال و نيز تطهير قلوب از آلودگيها و صفات ناپسند همچون بخل، دوستى دنيا مى گردد[57] برخى دادن زكات و انفاق مستحبى را هم موجب تزكيه فرد و هم تزكيه جامعه دانسته مى گويند: بسيارى از آلودگيها در جامعه به خاطر فقر است و انفاق به افراد نيازمند موجب رفع فقر و پاك شدن جامعه از بسيارى از آلودگيها مى گردد.[58 ]خداوند در آيه 102 سوره توبه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمان مى دهد كه بخشى از اموال مسلمانان را گرفته تا بدين وسيله آنان را تطهير و تزكيه نمايد. بيشتر مفسران مراد از آيه فوق را گرفتن زكات واجب دانسته اند.[59] اما برخى مراد از آن را بخشى از اموال افراد گنه كار دانسته اند كه جهت كفاره گناه خويش پرداخت مى نمايد.[60] شأن نزول آيه فوق[61] كه به گناه ابى لبابه و گرفتن بخشى از اموال او از سوى پيامبر جهت كفاره گناه اشاره دارد و نيز آيه بعد كه از پذيرش توبه گناهكاران و قبول صدقات آنان از سوى خداوند ياد نموده [62] نيز اين نظريه را تأييد مى كند اگر چه استفاده حكم زكات واجب از آيه منافاتى با شأن نزول و آيه بعد از آن ندارد. در آيات 18 و 19 سوره ليل نيز به انفاق مستحبى و نقش آن در تزكيه اشاره كرده و آن را از صفات متقين دانسته است. در روايات اسلامى نيز بر تأثير انفاق در تزكيه و محو گناهان تأكيد گرديده از جمله پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: هر كس خانواده مسلمانى را يك شبانه روز پذيرايى كند خداوند گناهان او را محو مى كند.[63]
8ـ رعايت احكام و قوانين الهى: قرآن در آياتى، پس از آن كه از برخى احكام و قوانين الهى سخن به ميان مى آورد رعايت اين قوانين از سوى مؤمنان را موجب تزكيه و تطهير قلوب آنان برمى شمارد. از جمله در آيه 232 سوره بقره از سخت گيرى نسبت به زنان مطلقه نهى نموده و رعايت آن را موجب طهارت و تزكيه دانسته است. در آيات 28 سوره نور از اجازه گرفتن از صاحبان خانه ياد نموده و در آيه 30 همين سوره مؤمنان را سفارش به عفت نموده و عمل به اين توصيه ها را موجب تطهير و تزكيه قلوب آنان برشمرده است. همچنين در آيه 53 سوره احزاب به مؤمنان سفارش نموده كه با زنان پيامبر از وراى حجاب سخن گفته و اين امر را هم موجب طهارت قلوب مردان و هم طهارت قلوب زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) دانسته است.
9ـ مسجد: مسجد مكانى است كه مؤمنان با ورود به آن هم خود را از آلودگيهاى ظاهرى پاك مى سازند و هم با عبادت و ذكر خدا قلوب خود را تطهير مى نمايند قرآن در آيه 108 سوره توبه از مسجد قبا[64] و ورود مؤمنانى كه دوست دارند خود را در آن تطهير نمايند ياد نموده است «لَمَسجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقوى مِن اَوَّلِ يَوم اَحَقُّ اَن تَقومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبّونَ اَن يَتَطَهَّروا». كه تطهير در اين آيه هم تطهير ظاهرى را شامل است چنان كه برخى روايات[65] بر اين امر دلالت دارند و هم پاكسازى روحانى از آثار شرك و گناه[66] و تزكيه نفس را.
موانع دستيابى انسان به رشد معنوى و تزكيه نفس فراوان است كه برخى از آنها عبارت است از:
1ـ شيطان: از آنجا كه شيطان دشمن انسان است (فاطر/35،6) و سوگند خورده كه همه انسانها را گمراه نمايد[67] يكى از عوامل اصلى آلوده شدن انسانها به گناه و مانع عمده تحصيل تزكيه بشمار مى رود بر همين اساس قرآن مؤمنان را از تبعيت او برحذر داشته و مى گويد اگر لطف خدا نبود ـ با توجه به دامها و وسوسه هاى شيطان[68] هيچ كس قادر به تزكيه خود نمى بود.[69]
2ـ كفر و نفاق: عدم پذيرش دين الهى و نفاق از ديگر موانع طهارت قلب و تزكيه است.[70]
3ـ عصيان و گناه: نافرمانى خداوند و ارتكاب گناه از ديگر امورى است كه قرآن در آياتى آن را مانع تطهير قلوب مؤمنان برمى شمارد. از جمله در آيه 77 آل عمران به پيمان شكنى يهود به قصد رسيدن به مال دنيا اشاره كرده و آن را مانع تزكيه آنان دانسته است كه مراد به عدم تزكيه اين افراد اين است كه خداوند آنان را از آلودگى گناهشان به وسيله آمرزش پاك نمى كند و يا مراد تزكيه در گفتار است يعنى خداوند چنان كه اولياء خود را مدح مى كند آنان را مورد ستايش قرار نمى دهد.[71] يا مراد اين است كه خداوند اين افراد را در جايگاه پاكان قرار نمى دهد.[72] در آيات 41 و 42 مائده/5 نيز به گناهانى همچون، گوش سپارى به شايعات، سخنان دروغ، جاسوسى براى ديگران، تحريف كتب آسمانى و حرام خوارى از سوى يهود اشاره نموده و ارتكاب آنها را از موانع تطهير قلوب برشمرده است.
تزكيه نفس و تطهير آن از آلودگيها آثار و فوائد فراوانى براى فرد و جامعه اى كه فرد در آن زندگى مى كند دارد كه در درجه اوّل اين فوائد به خود تزكيه كننده باز مى گردد.[73] از جمله اين فوائد عبارت است از:
1ـ فلاح و رستگارى: تزكيه نفس موجب رستگار شدن فرد در دنيا و آخرت است[74].
2ـ محبت خداوند: پيامد ديگر تزكيه جلب محبت خداوند است «فيهِ رِجالٌ يُحِبّونَ اَن يَتَطَهَّروا واللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرين»[75]
3ـ فهم معانى باطنى قرآن: قرآن كريم ظاهرى دارد و باطنى و دست يابى به معانى ظاهرى قرآن براى غالب انسانها ميسر است اما به معانى باطنى قرآن جز پاكدلان دست نخواهند يافت.[76] طهارت در اين آيات علاوه بر اين كه طهارت ظاهرى را شامل بوده و دلالت بر حرمت مس قرآن بر غير طاهرين دارد طهارت باطنى را نيز شامل است و بر اين مطلب اشاره دارد كه تنها كسانى به اسرار و معانى باطنى قرآن دست مى يابند كه قلوب آنان از آلودگيهاى شرك و گناه پاك باشد و دست يافتن به تمام يا بخشى از اين معانى بستگى به مقدار طهارت باطنى فرد دارد كه در درجه اول پيامبر و امامان معصوم هستند و در درجات بعد ديگر انسانها هر يك به اندازه طهارت نفس خود.[77]
4ـ پاداش الهى: پاداش مؤمنانى كه قلوب خود را از آلودگيها تزكيه نموده و اعمال صالح انجام دهند درجات بالاى بهشت و زندگى دائمى در آن است.[78] علاوه بر اين كه اين گونه افراد از آتش جهنم مبرا بوده و از ناحيه آن ضررى نخواهند ديد.[79]
1 . آل عمران، 114
2 . مريم/ ،16
3 . مائده،82 و نيز حديد،27
4 . الميزان، ج 6، ص 182 ـ 185.
5 . آل عمران، 164
6 . نازعات، 17و 18
7 . اعلى،14 و نيز شمس ،9
8 . مؤمنون،1 و 4
9 . نهايه، ج 2، ص 107; الفرقان، ج 17 ـ 18، ص 207; تفسير كبير، ج 8، ص 261.
10 . بقره،151 و نيز آل عمران،164 و جمعه،2
11 . بقره،129
12 . بيّنات، شماره 16، ص 157.
13 . همان.
14 . همان، ص 157 ـ 158.
15 . مواهب الرحمن، ج 2، ص 165.
16 . الفرقان فى تفسير القرآن، ج 1 ـ 2، ص 161.
17 . جمعه،5
18 . الفرقان فى تفسير القرآن، ج 1 ـ 2، ص 161.
19 . بيّنات، شماره 16، ص 159.
20 . نور،21
21 . ص، 47
22 . احزاب، 33
23 . آل عمران، 42
24 . جمعه، 2
25 . تفسير بيضاوى، ج 7، ص 29; مراغى، ج 6، ص 338; صافى، ج 3، ص 426; كنزالدقائق، ج 7، ص 35.
26 . نور، 21
27 . الميزان، ج 15، ص 93 ـ 94.
28 . مائده، 41
29 . آل عمران، 77
30 . آل عمران، 164
31 . بقره، 129
32 . مدثر، 4 و 5
33 . همان، ج 20، ص 81; مجمع البيان، ج 10، ص 581.
34 . نهج البلاغه، حكمت 73; ميزان الحكمه، ج 4، ص 3327.
35 . نازعات، 17 و 18
36 . بقره،151 و نيز ،129، و آل عمران، 164 و جمعه، 2)
37 . طه، 75 و 76.
38 . هود، 114
39 . شمس، 9 و 10
40 . نجم، 32
41 . الفرقان، ج 27، ص 447.
42 . تفسير كبير، ج 11، ص 188; درالمنثور، ج 8، ص 538.
43 . الميزان، ج 20، ص 308.
44 . نهج البلاغه، خ 198; ميزان الحكمه، ج 4، ص 3333.
45 . نازعات، 40 و 41
46 . فاطر، 18
47 . عنكبوت، 45
48 . هود، 114
49 . مجمع البيان، ج 5، ص 307،308; منهج الصادقين، ج 4، ص 460; مستدرك الوسائل، ج 5، ص 16.
50 . بحارالانوار، ج 82، ص 220.
51 . منهج الصادقين، ج 4، ص 462.
52 . بقره، 183
53 . مائده، 6
54 . مجمع البيان، ج 3، ص 259.
55 . الدعوة الاسلاميه منهجها و معالمها، ص 132.
56 . آداب الصلوة، ص 115.
57 . منهج القرآن فى تربية المجتمع، ص 204; بحارالانوار، ج 6، ص 104; تفسير نمونه، ج 8، ص 117.
58 . تفسير نمونه، ج 8، ص 117 و 118.
59 . مجمع البيان، ج 5، ص 102; الميزان، ج 9، ص 377; التفسير المنير، ج 11 ـ 12، ص 28.
60 . جامع البيان، ج 7، ص 25 و 26; مجمع البيان، ج 5، ص 102.
61 . جامع البيان، ج 7، ص 25 و 26; الميزان، ج 9، ص 384.
62 . توبه، 104
63 . بحارالانوار، ج 74، ص 389.
64 . كشاف، ج 2، ص 109; مجمع البيان، ج 5، ص 109.
65 . مجمع البيان، ج 5، ص 111.
66 . تفسير نمونه، ج 8، ص 140.
67 . حجر، 39 و 40
68 . مجمع البيان، ج 7، ص 210.
69 . نور، 21
70 . مائده، 41
71 . تفسير كبير، ج 8، ص 106; مجمع البيان، ج 2، ص 464.
72 . مجمع البيان، ج 2، ص 464.
73 . فاطر، 18
74 . شمس، 9 و نيز اعلى، 14)
75 . توبه، 108
76 . واقعه، 77 ـ 79
77 . الفرقان فى تفسير القرآن، ج 28، ص 103 ـ 104.
78 . طه، 75 و 76
79 . ليل، 14 ـ 18